گوش کن .....

 

 

گوش کن، جاده صدا می زند از دور قدمهای تو را.

چشم تو زینت تاریکی نیست.

پلکها را بتکان،کفش به پا کن و بیا.

و بیا تا جایی که پر ماه به انگشت تو هشدار دهد

و زمان روی کلوخی بنشیند با تو

و مزامیر شب اندام تو را مثل یک قطعه آوازبه خود

                                         جذب کنند.

 پارسایی است در آنجا که تو را خواهد گفت:

بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که ازحادثه

                                 عشق تراست.

                                                  

                                          ازسهراب سپهری

                                           

آره راست می گفتی


افسوس تو ارباب وفا را نشناسی
ما یارتو باشیم و توما را نشناسی

.....

اگر سنگم زنی سنگت ببوسم
وگر زهرم دهی چون می بنوشم

.....


گاهی یه تلنگرلازمه یه تلنگرلازمه که بدونی چی هستی و چی می خوای ازاین زندگی، این که تواین مدت راه رواشتباه می رفتی وحالا باید چقدر تند بری تا باز برسی به نقطه اول، برسی به همون نقطه صفروپاتو دوباره بذاری پشت خط شروع وآماده صدای حرکت بشی، ولی هرچی بایستی صدای حرکت رو نشنوی وقتی که نگاه می کنی یارواعلام حرکت کرده و همه دارن می دوند و بازهم عقب بیافتی ولی نامید نشی. بدوی و بدوی تا برسی بهشون.
آره بابا بزرگ راست می گفتی، اشتباه کردم همیشه وقتی می گفتی اعتماد نکن، توی دلم بهتون می خندیدم و می گفتم من فرق می کنم، ما با هم این حرفا رو نداریم و اصرار داشتم که اینو بهتون ثابت کنم ولی ... ولی نشد. کاش همیشه مثه شما که دستم رو بوس می کنید و منو کنار خودتون می نشونید، منم دستتون رو بوس کنم.
آره تو راست می گفتی بابا بزرگ ....

راست می گفتی

سلام دوستان.
راستش به خاطر گله بعضی از دوستان دز مورد مطلب سوال  قرار بر این شد که یک مطلب هم در رابطه با مردان براتون بنویسم.امیدوارم که آقایون مثل بعضی ها ناراحت نشوند


 

رازخلقت زن ......

مرد: خداوندا، چرا چشمهای زن را اینقدر زیبا آفریدی؟

خدا: برای اینکه با این چشمان زیبا تو را ببینید و تو را مست سازد.

مرد: خداوندا، چرا لبهای زن را اینقدر زیبا آفریدی!؟

خدا: برای اینکه ترا ببوس.

مرد: خداوندا، چرا پوست زن را اینقدر لطیف آفریدی!؟

خدا: برای اینکه تو آن را لمس کنی و لذت ببری.

مرد: خداوندا، چرا زنها را اینقدراحمق آفریدی!؟

خدا: برای اینکه بتواند عاشق موجود بی ‌خاصیتی مثل تو

بشود وازتونگهداری کند.

سوال

برخی خانم ها مثل چی هستند ؟

*خانم ها مثل رادیو هستند

هر چی می خواهند می گویند ولی هر چه بگویی نمی شنوند

*خانم ها مثل شبکه اینترنت هستند

از هر موضوعی یک فایل اطلاعاتی دارند

*خانم هامثل چسب دوقلو هستند

اگر دستشان با گوشی تلفن مخلوط شد, دیگر باید سیم را برید

*خانم ها مثل موتور گازی هستند

پر سر و صدا , کم سرعت , کم طاقت

*خانم ها مثل رعد و برق هستند

اول برق چشمهاشون می رسه , بعد رعد صداشون

*خانم ها مثل لیمو شیرین هستند

اول شیرین و بعد تلخ می شوند

*خانم ها مثل موبایل هستند

هر وقت کاری مهم پیش می آید در دسترس نیستند

*خانم ها مثل گچ هستند

اگر چند دقیقه مدارا کنید آنچنان سخت می شوند که هیچ شکلی نمی گیرند

*خانم ها مثل کنتو ر برق هستند

هر از چند سالی یکبار سن آنها صفر می شود

*خانم مثل فلزیاب هستند

هرگاه از نزدیکی طلافروشی رد می شوند عکس العمل نشان می دهند

*خانم ها خیلی زرنگ هستند

آنقدر جنگیدند تا جایزه صلح را گرفتند

 ( ولی با این همه اوصاف موجوداتی دوست داشتنی هستند)

آموخته ها

و اکنون درسهایی خواندنی از استاد مسلم ؛ همایون بنادرخشان :

آموخته ام که ؛ وقتی عاشقم ، عشق در ظاهرم نیز نمایان می شود .

آموخته ام که ؛ عشق مرکب حرکت است نه مقصد حرکت .

آموخته ام که ؛ این عشق است که زخمها را شفا می دهد ، نه زمان .

آموخته ام که ؛ ؛ هیچکس در نظر ما کامل نیست مگر تا زمانی که عاشقش شویم.

آموخته ام که ؛ بهترین کلاس درس دنیا کلاسی است که زیر پای خلاق ترین فرد دنیاست .

آموخته ام که ؛ که مهم بودن خوبست ، ولی خوب خوب بودن از آن مهمتر است .

آموخته ام که ؛ تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زدگی را تماشایی می کند .

آموخته ام که ؛ خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید پس چطور می شود که من همه چیز را در یک روز بدست آورم .

آموخته ام که ؛ چشم پوشی از حقایق آنها را تغییر نمی دهد .

آموخته ام که ؛ که در جست و جوی محبت و خوشبختی زمانی برای تلف کردن وجود ندارد .

آموخته ام که ؛ اگر در ابتدا موفق نشدم با شیوه ای جدیدتر دوباره بکوشم .

آموخته ام که ؛ موفقیت تنها یک تعریف دارد : « باور داشتن موفقیت » .

آموخته ام که ؛ تنها کسی مرا شاد می کند ، که می گوید « تو مرا شاد کردی » .

آموخته ام که ؛ گاهی مهربان بودند ، بسیار مهمتر از درست بودن است .

آموخته ام که ؛ هرگز نباید به هدیه ای که از طرف کودکی داده می شود ، « نه » گفت .

آموخته ام که ؛ در آغوش داشتن کودکی که به خواب رفته ، یکی از آرامش بخش ترین حس های دنیا را درون آدمی بیدار می کند .

آموخته ام که ؛ زندگی مثل طاقه پارچه است . هر چه به انتهای آن نزدیک تر می شوی ، سریعتر می گذرد.

آموخته ام که ؛ باید شکرگزار باشیم که خدا هر آنچه می طلبیم را به ما نمی دهد .

آموخته ام که ؛ وقتی نوزادی انگشت کوچکتان را در مشت کوچکش می گیرد ، در واقع شما را به اسارت زندگی می کشد .

آموخته ام که ؛ هر چه زمان کمتری داشته باشم کارهای بیشتری انجام می دهم .

آموخته ام که ؛ همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمکش نیستم ، دعا کنم .

آموخته ام که ؛ زندگی جدیست ولی ما نیاز به «دوستی» داریم که لحظه ای با او از جدی بودن دور باشیم .

آموخته ام که ؛ تنها چیزی که یک شخص می خواهد ؛ فقط دستی است برای گرفتن دست او و قلبی برای فهمیدنش .

آموخته ام که ؛ وقتی با کسی روبرو می شویم ؛ انتظار « لبخندی » از سوی ما دارد .

آموخته ام که ؛ لبخند ارزانترین راهی است که می توان با آن نگاه را وسعت بخشید .

آموخته ام که ؛ باد با چراغ خاموش کاری ندارد .

آموخته ام که ؛ به چیزی که دل ندارد ، نباید دل بست .

آموخته ام که ؛ خوشبختی جستن آن است نه پیدا کردن آن .

عرض ادب

سلام دوستان

سلامی سرشار از بوی صمیمیت
خیلی خوشحالم از اینکه یه سری هم به وبلاگ من زدید
و بیشتر خوشحال میشم که نظراتتون را بگویید
فدای همتون